رنجور اما
شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۳۰ ق.ظ
ساعت نزدیکای 3 بامداد
گشنمونه..بپوش بریم یه چیزی بخوریم
میشینه رو صندلی چرخون مشکی و تو نت سرچ مبکنه الان کجای تهران ممکنه باز باشه
تا دو تا گرسنه بهش پناه ببرن..
حاضر میشیم و میریم سمت ماشین..
تند تند راه میره..
یکم میدوم تا بهش برسم پام لیز میخوره..دستمو میگیره..
میشینیم تو ماشین
دلم میخواد گاز بدم
کمربندتو ببند..
:)))
و وقتی دور یه میدوون برام دستی میکشه..
دلم میخواد سرمو از شیشه بکنم بیروننن
و فقط فریاد...
پیاده میشه تا غذا بگیره
اما قبلش
شیشه ها رو میده بالا و میگه
درارو قفل کن..
غرق میشم...
۹۴/۰۵/۱۷