درِ گوشی های ِ من

بسم الله الرحمن الرحیم... زندگی یعنی دیدن داشته ها نه دیدن نداشته ها

درِ گوشی های ِ من

بسم الله الرحمن الرحیم... زندگی یعنی دیدن داشته ها نه دیدن نداشته ها

صرفا دفترچه ی کوچیک مجازی ام را مینویسم تا گاهی مرور کنم انچه که در گذشته بر من گذشته ...گاهی برگشت به عقب تلنگر بزرگی به ادمهاست...دفترچه ی مجازی قبلیم بر اثر اتفاق از بین رفت ..البته نه همش فقط بخشی که برای من جز مهمترینا بود...یعنی یکسال اخیر..خیلی هم تلاش کردم که برگرده اما خب نشد..این شد که اینجا مینویسم ....

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

۲۸ مطلب با موضوع «عاشقانه های ارام» ثبت شده است

ساعت نزدیکای 3 بامداد

گشنمونه..بپوش بریم یه چیزی بخوریم

میشینه رو صندلی چرخون مشکی و تو نت سرچ مبکنه الان کجای تهران ممکنه باز باشه 

تا دو تا گرسنه بهش پناه ببرن..

حاضر میشیم و میریم سمت ماشین..

تند تند راه میره..

یکم میدوم تا بهش برسم پام لیز میخوره..دستمو میگیره..

میشینیم تو ماشین

دلم میخواد گاز بدم

کمربندتو ببند..

:)))

و وقتی دور یه میدوون برام دستی میکشه..

دلم میخواد سرمو از شیشه بکنم بیروننن 

و فقط فریاد...

پیاده میشه تا غذا بگیره

اما قبلش 

شیشه ها رو میده بالا و میگه 

درارو قفل کن..

غرق میشم...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۳۰
بی نام ...

از پرو لباس برگشتیم

من جلو 

مامانا عقب..

رسیدیم دمه خونه ی ما..

مامان تو ماشین بود

ارووم و با اشاره و لبایی که فقط تکون میخورن وصدا ندارن

میگی یه لحظه پیاده شو..

پیاده میشم 

جلوی ماشین وایسادم و تو روبروم

با به کت طوسی..

ببین من تا 6 کلاسم بعد میام دنبالت بریم بیرون..

میرم بالا..

چرا ساعت 6 نمیشه..


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۷
بی نام ...

همیشه اولین کار موقع نشستن تو ماشین باز کردن داشبوردیه که احتمالا

از خوراکی پر شده..

وقتی بقیه رو پیاده میکنیم 

ارووم میگه

داشبوردو باز کن..

و من با یه بسته پفک هندی مواجهه میشم

کلی ذوق 

بازش میکنم

یکی تو دهن خودم یکی تو دهن تو

حین خوردن میگه خوشمزسااااا...

و من کلی خوشحال..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۱:۱۲
بی نام ...
ساندویچ پر ملات میده به منو 
کم ملات خودش میخوره
گاهی وسط خوردن ساندوبچارو عوض بدل میکنه..
نوشابه میخوری؟؟
:))
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۸
بی نام ...
دوربینشو برمیداره و با شتاب خودشو پرت میکنه به عقب
ژستش منو کشته
تا نگاهش میکنم
شااااات...
:))
چک میکنه..
عه چه تپل افتادی..ببین توپول شی این شکلی میشی
نگامو میدزدم..
و 
لبخند..
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۵۱
بی نام ...
ماشینو تو کوچه گذاشته بود 
میخاست بره اما رو تختم خوابش برد
میدونستم به هر بهانه ای بلند شه میخواد حاضر شه که بره
نمیخاستم بره..
دلم شور ماشینو میزد
هی پامیشدم بهش سر میزدم
درش خراب بود..
میومدم تو اتاق
صدای خرخرش بهم اطمینان میداد خوابه خوابه
مبخاستم کنارش بخوابم 
ترسیدم بیدار شه و بره..
چادر رنگیمو گوله کردم گذاشتم زیر سرم
چادر مشکیمو انداختم روم و کف اتاق خوابیدم 
یخ زدم
اما به موندن کنارت می ارزید..
گاهی بلند میشدم و دستش که از تخت اوویزون بودو میبوسیدم..
اروووم بخواب..
:)
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۴۴
بی نام ...

گاز گاز گااااااز..

خودش میفهمه چی میگم...

و من با یه جوراب سراسر سیاه مواجهم...

لبخند..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۴
بی نام ...

با کلی شوق و ذوق که قاطی شده با یه هیجان و کمی ترس 

از این وسیله ی به این بزرگی که میخواد تو رو تا اسمون ببره و یه چرخی بزنه..

میشینم رو صندلی..

کمربندمو محکم میکنه..

پر از هیجان و کمی استرس..

کفشامو در میارم و میذارم کنار که تو ارتفاع پرت نشه پایین..

دستمو میگیرم به میله ای که قراره منو نگه داره..

دستات ارووم میاد رو دستم 

با یه فشار کوچیک بهم میفهمونه علاوه بر میله توام هستی که منو

بگیری تا نیوفتم..

راه میوفته..

من جیغغغغ

ماه تو مشتمه...

وقتی تموم میشه..

من بازم میخواااااام...

:))))

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۳۰
بی نام ...

برف بازی

جایی که دولا میشم و گوله برفی درست میکنم و بیرحمانه و با تمام قوام سمتت پرت میکنم

جا خالی میدی..

دولا میشی تا گوله برف درست کنی با بالاترین میزان سرعت

تا به من مجال در رفتن ندی..

اما وقتی موقع پرت کردن سمتم میشه

میندازیش زمین

و 

میگی:دلم نمیاد بزنمت..:))

گم میشم تو بغل مردونت با دست و صورت یخ زده..

بزار بفهمن من عاشق توام ..

میون هیاهوی این ادماها..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۵
بی نام ...
بالای یه کوه بلند
جایی که جاده زیر پاته و حرکت ماشینا لذت بخش
یه سنگ زیر من یه سنگ زیر تو
یه طالبی سبز شیرین
دوتا قاشق یبار مصرف سفید 
که میشکافه بدن طالبی نرم رو
ماشینا برامون بوق میزنن
گاهی دست تکون میدن
و من از این صحنه 
کنار تو 
لذت میبرم..
و شاد شادم
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۴ ، ۰۰:۲۱
بی نام ...