درِ گوشی های ِ من

بسم الله الرحمن الرحیم... زندگی یعنی دیدن داشته ها نه دیدن نداشته ها

درِ گوشی های ِ من

بسم الله الرحمن الرحیم... زندگی یعنی دیدن داشته ها نه دیدن نداشته ها

صرفا دفترچه ی کوچیک مجازی ام را مینویسم تا گاهی مرور کنم انچه که در گذشته بر من گذشته ...گاهی برگشت به عقب تلنگر بزرگی به ادمهاست...دفترچه ی مجازی قبلیم بر اثر اتفاق از بین رفت ..البته نه همش فقط بخشی که برای من جز مهمترینا بود...یعنی یکسال اخیر..خیلی هم تلاش کردم که برگرده اما خب نشد..این شد که اینجا مینویسم ....

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

من و یونی و اینا

پنجشنبه, ۲۸ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

رفته بودم دانشگاه برای کارای مدرکم..

رسیدم زمان نهارشون بود

در هر جا رو میزدی داشتن ناهار میخوردن ( حالا هیچ جا آن تایم نیستنا عدل تو ناهار خوردنشون تا دیقه ی اخر درا بسته است )

خلاصه..منم تو گرما اعصابم خرد شده بود شاکی رفتم میگم عاقا اینا تا کی ناهار میخورن؟

میگه خانوم بخدا من دو دیقه ای میخوردم ..

هیچی منم مجبور شدم بشینم تا باز شه..

یه دفه دیدم حورا  یکی از بچه های لیسانس اومد..

سلامک و دست و اینا ..

میگم تو اینجا چیکار میکنی ؟

اصلا چیکار میکنی ؟

گفت اومدم برای مدرکم..

پارسال کنکور ارشد دادم قبولم شدم نرفتم

گفتم چرا دیوونه ای ؟

میگه نه اخه منتظر رتبه ی وزارت بهداشتم بودم این که نرفتم..

بهش میگم بالاخره لیسانستو تموم کردی ؟

یهو سرخ شد بدبخت..

اخه اونموقعا دمه امتحانا میرفت حذف میکرد برای اینکه معدلش بره بالا و بدون کنکور بره ارشد..

اخرم نتوست..اخر از همه تموم کرد .

خلاصه یجوری جوابمو داد دیگه..منم به روی خودم نیوردم

شروع کرد از بچه ها گفتن ..

گفت تو چیکار میکنی؟

گفتم دارم ارشد میخونم ..

چی؟

فیزیولوژی

درا باز شد ..

گفتم حورا من برم کارامو بکنم حالا میبینمت

من رفتم دنبال کارا

اونم نشسته بود ..

اخرش کارم افتاد به یه خانومه که انگار صندلیش میخ داشت

هی میرفت و می اومد

میگم خانوم من تا کی وایسم که ایشون بیاد ؟؟؟؟

میگه بیا من کارتو اجام بدم..

مدارکو دادم بهش

اما هی دلم شور میزد نکنه یادش بره و بدبخت شم

هی رفتم اومدم سر زدم بلکه اصله کاری بیاد بهش بده..

نیومد

بهش میگم خانوم حتما بهش میدیدن دیگه

من خیالم راحت باشه ؟

اونم گفت اره برو..

بازم دودل بودم

وارد حیاط شدم یهو اصه کاری از کنارم رد شد

خفتش کردم

خانوم من مدارکمو دادم همکارتون

خودمم بیام یا لارم نیست؟

نمیخواد..

از صبح رفتم 4 رسیدم خونه ..

تو ظل افتاب خیس اب

تشنه...

یه پارچ شربت خوردم خدا میدونه...

ولی خب خداروشکر کارم جلو رفت..


موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۳/۲۸
بی نام ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی